مردی وسط دیوار چوگان به دست سوار بر اسب میانمان ایستاده بود مرد سوارکار در میان کاشیهای زرد با گلهای صورتی کاخ گلستان سالها به تماشای آدمهای شبیه به ما روی دیوار جا خوش کرده بود من یک طرف ضلع دیوار ایستاده بودم و او آنطرف.
اهل ژستهای رمانتیک و درامبازیهای زوجهای امروزی نبودیم اما هرآنچه که بود صادقانه در طبق اخلاص مقابل هم گذاشته بودیم.
من او را یگانه یافته بودم.
یگانهایی بدون تاریخ انقضا.
کمتر از یکسال از زمان عکس میگذرد کمتر از یکسال و بیشتر از ۶ ماه از روزی که بعد از بحثهای مکرر فهمیده بودم یک جای کار حسابی میلنگد من آدم فرار از واقعیت نبودم. هیچوقت به یاد نمیآورم از واقعیتی فرار کرده باشم همه آنچه را که بود گریسته بودم اما مشکل را با تمام ابعادش پذیرفته بودم. از آن روزی که فهمیده بودم کار تمام است و عمومرتضی تنها چند روز مهمان ماست خاله خانم پشت تلفن برایم خوانده بود در کف شیر نر خونخوارهای جز که تقدیر و رضا کو چارهای و ما خود را برای وداع همیشگی آماده کرده بودیم. تمام واقعیت را گریسته بودم در بنبستی کوچک در خیابان اسکندری همان روز که فهمیده بودم اوضاع بیریختتر از این حرفهاست و باید قید تمام لوسبازیهای دخترانهام را با بابا بزنم و خودم باشم و خودم...
من در برابر حقایق پیشرو تسلیم بودم همان روزی که مامان به کتابفروشی آمد و اولین کتابی که چشمش را گرفت عنوان "روزهای دشوار زندگی من" بود و من آن شب برای تمام روزهای دشوار زندگیاش گریسته بودم.
واقعیتها هر از گاهی به سراغت میآیند و تو اگر نپذیری شکسته میشوی چرا که حتما و حتما منتظر تو نمیماند دلش برای تو به رحم نمیآید و حتی هیچ اتفاق خوشایند نزدیک دیگری را هم نوید نمیدهد اما با همه تلخی و سختیاش آمده تا از تو عبور کند.
خواه پذیرا باشی و خواه شکننده.
این بار هم خارج از این قاعده نبود من یک طرف دیوار ایستاده بودم و او آن طرف.
مرد چوگان به دست سوار بر اسب گویی روزها و ماهها و سالها میان ماایستاده است و در لابلای گلهای صورتی کاشیهای زرد دیوار محو شده است.
باید این بار هم میپذیرفتم که اول سیل انکار در کمینم است و بعد غم غم غم...اما من همیشه به جوانههای امید باور داشتهام به قدرت ادامه دادن و بهتر نگریستن به هرآنچه که میتواند بارقههای امید را در دل آدم زنده نگه دارد.
من او را یگانه یافته بودم
یگانهای بدون تاریخ انقضا
افسوس که تنها یگانهی بدون انقضا مرد چوگان بهدست سوار بر اسب محو شده در گلهای صورتی و کاشیهای زرد دیوار بود.
یک سبد شعر و غزل ...برچسب : نویسنده : abasket-of-lyrica بازدید : 126