از حواشی جدیدم با اقای طبقه سه میتونم به این اشاره کنم که چندین باره که موقع رفت و آمدای من تو حیاط هست و میبینه که بدون شال میرم و میام دیروز تا کلید و انداختم توی در دیدم باز تو حیاطه
منتظر اسانسور بودم که دیدم با وقاااااااحت تمام الکی گوشیشو گرفت در گوشش و گفت سلام میخواستم چند مورد کشف حجاب و گزارش بدم توی محله ما چند نفر هستن که هر روز بی حجاب میرن و میان من دیدمشون.
من هم که مات و متحیر عالم با مکث کوتاه فقط یک ثانیه برگشتم خیره نگاهش کردم که حالا چقدر بهت میدن؟ و گویی جهان به هیییچ جام نیست رد شدم و رفتم.
انقدر این حرکتش روی مخم بود، مدام فکر میکردم چرا انقدر ادم مریض و روانیه که دقیقا جایی که کسی هییییچ کاری به حواشیش نداره خودش برای خودش دردسر درست میکنه، همش فکر میکردم چیکار کنم که ادبش کنم تا بار آخرش باشه از این ادا اصولا درمیاره، خلاصه چندتا پست قبلی گفته بودم یه بار اومدم توی حیاط و دیدم داره گل میکشه و تا منو دید ترسید فکر کرد حالا یه راست میبرمش کمپ :)))
منم که بدجنس عالم از این داستان استفاده ابزاری کردم و دقیقا امروز که باز توی حیاط دیدمش الکی گوشیمو برداشتم و گفتم سلام من نمیدونم قاچاقچی داریم تو ساختمونمون یا ساقی یا مصرف کننده با وضعیت حاد که هر ثانیه تو کل ساختمونمون بوی انواع و اقسام موادهای مخدر میاد چه خبره واقعا یکی رسیدگی کنه و کلی پیازداغشو زیاد کردم که بله خداروشکر صاحب خونمون خیلی اقای محترمیه ایشونم پیگیره :))
و به ثانیه نکشید که اقای پرحاشیهی همسایه متواری شد :))
من هیچوقت آدم آزار رسوندن به دیگری نبودم و نیستم اما جایی که حس کنم کسی داره دم زیادی برام تکون میده قطعااااا دمشو میچینم.
حالا امیدوارم که دیگه همینجا ختم به خیر بشه و باز نخواد یه داستانی درست کنه.
یک سبد شعر و غزل ...برچسب : نویسنده : abasket-of-lyrica بازدید : 73