در باب بی‌خبری

ساخت وبلاگ

حالا دومین باری است که اجاره‌ی خانه‌ام را پرداخت می‌کنم و این یعنی بیش‌تر از یک‌ماه است که به خانه‌ی جدید آمده‌ام.

لباس‌شویی را روشن کرده‌ام، ظرف‌های مانده در سینک را شسته‌ام، خودم را به یک تکه از کیک تولد باقی‌مانده از مهمانی دو روز گذشته‌ مهمان کرده‌ام و روبه‌روی تلوزیون نشسته‌ام. قدردان ثانیه به ثانیه‌ی ماندنم در خانه هستم، می‌دانم هر لحظه‌اش غنیمت است، هر لحظه‌ای که مرا جدا می‌کند از دود و شلوغی خیابان‌ها و برخورد با هر موجود زنده‌ی دیگری.

با رفتن ح از کتابفروشی مسئولیت‌هایم چندبرابر شده، می‌دانم از پسش بر می‌آیم اما هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کردم پیچیدگی روابط انسانی انقدر کار دستم بدهد، سعی می‌کنم مدارا کنم و خوش‌بین باشم به روزهای پیش رو و به همه چیز مقطعی و گذرا نگاه کنم اما می‌دانم نمی‌شود، می‌دانم در نهایت تسلیم پروپرانولول می‌شوم، اینکه هیچ‌وقت آدم وسواسی یا کمال‌گرایی نبودم هم باعث نشد کمی از حساسیت ماجرا برایم کم شود حالا مانده‌ام چطور سر هر بزنگاه درست‌ترین تصمیم ممکن را بگیرم که به نفع همه‌مان باشد. ‌می‌دانم غر زدن کار بی‌فایده‌ای است اما نوشتن همیشه راه بهتری بوده برای خلاصی از هر آن چه که نباید باشد اما هست.

یک سبد شعر و غزل ...
ما را در سایت یک سبد شعر و غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abasket-of-lyrica بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 18:32