گردنمون کوتا شده انصافانس؟

ساخت وبلاگ
باد توی گوشم میپیچید
توی ذهنم ساز و دهلی به راه بود که نگو یکی میومدم جلو دوتا به عقب برمیگشتم بین گیرودار رد شدن از لابلای ماشینا چشمم خورده بود به درخت توی کوچه که خرمالوهای نارنجی رنگش قدِ شاخه هارو خم کرده بود میگم نگا نارنجیارو به زبان حال با ادم سخن میگه فکر کرده بودم که باید ثبت شه تو آرشیوِ روزگار حیف نباشه فردا من همین مسیر و برگردم و اونارو چیده باشن؟ یکی میومدم جلو،دوتا به عقب برمیگشتم حواسم بود که کسی توی کوچه نباشه تا بتونم خلوت خودم و لنز دوربینُ با شاخه های آویزون درخت همسایه حفظ کنم،صدای شاترُ که شنیدم خیالم راحت شد که دیگه با همه ی کج و کوله بودن و لرزش دست و زاویه های ناصافش ثبت شده یه جایی تو همین روزمرگیا
نصف روزغروبه به امید دیدن عکسا قدم هامو تندتر برمیدارم که برسم خونه،هنوز خستگی تو تنم مونده پنجره رو باز میکنم و پشتش می ایستم چشمم به خونه همسایه میفته که خرمالوهاش قد شاخه های درخت و خم کرده
زل میزنم به عکسا و فکر میکنم «همه به این زرد و نارنجی نگا میکنن حالشون جا میاد چرا ما بلد نیستیم»؟.
باد توی گوشم میپیچید توی ذهنم ساز و دُهلی به راه بود که نگو.

یک سبد شعر و غزل ...
ما را در سایت یک سبد شعر و غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abasket-of-lyrica بازدید : 176 تاريخ : شنبه 1 آبان 1395 ساعت: 11:22