دلم میخواد برم خونه و صبح زود با اولین باری که بابام صدام میکنه از خواب بیدار شم و باهاش برم کوه و تو دلم قول بدم که دیگه وسط راه بالا نیارم، دلم میخواد وقتی باهاش میرم کوه بهش بگم قدر لحظه هایی که دارمت و میدونم هر چند گاهی بی رمق و بی حوصله ام.
دلم میخواد برم خونه و بشینم پشت میزِ روزهای خوب و بدم و به پنجره سبزمون نگاه کنم پنجره ایی که این سال ها حسابی نگاهمو کم داشته.
دلم میخواد برم خونه نفس بکشم،نفس بکشم،نفس بکشم و بعد نفسای کِش دارمو با خودم بیارم تو مترو و خط های بی آر تی و موقعی که لِه میشم محکم بدمشون بیرون، دلم میخواد برم خونه و روزی صد بار نه سیصد بار از سی و سه پل رد شم و بعد قدم هام رو بیارم با خودم و هر روز که از پل مدیریت رد میشم فکر کنم که خونه ام و اون رودخونه ی همیشه پر آبِ کنار تاکسیا هم زاینده رودِ بی آبه.
دلم میخواد برم خونه.
یک سبد شعر و غزل ...برچسب : نویسنده : abasket-of-lyrica بازدید : 177