یک چیزی به نام پــــــرایوسی

ساخت وبلاگ

همخونه ام مدت ها یه کانال داشت که برای سرپا نگه داشتنش کلی تلاش کرده بود و از قضا منم یکی از ممبراش بودم 

خیلی شبا از حال و هوای نوشته هاش میفهمیدم که حال خودش خوبه یا بد و بعد میرفتم سراغش و هر طوری که بود خلاصه باهم حرف میزدیم 

یه نوعی نوشته های کانالش استنادی بود به حال خوب یا بدش

گذشت و یه زمانی اومد که ما دیگه همخونه نبودیم ولی گاهی میخوندم نوشته هاشو. یه شب تو کانالش نوشته بود لطفا همه کسایی که منو میشناسن لفت بدن اینجا تنها نقطه امنی که برام باقی مونده.

این روزا هر بار که میام بلاگفا و دلم میخواد مثل روزای سابق بنویسم هی میگم ای بابا کاش همه کسایی که منو در واقعیت میشناسن لفت بدن حس میکنم اینجاتنها نقطه امنی هست که میتونم خودم باشم و از روزهام بنویسم...

*.جسارت نباشه البته همه دوستان واقعی نور دیده من هستید، حتی شما دوست عزیز ولی خب ادم گاهی نمیتونه تو چشمای کسایی که میشناسه زل بزنه و بعد حرفای ته تهِ دلشو بزنه.(وی تمام تلاش خود را میکند تا حرف های قبلش را ماس مالی کند)

یک سبد شعر و غزل ...
ما را در سایت یک سبد شعر و غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abasket-of-lyrica بازدید : 214 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 20:54