از مجموعه خاطرات کتابفروشی

ساخت وبلاگ

امروز یه بچه اومد پیشمون که هی حرف میزد با مامانش از سیر تا پیاز یه کتاب و می‌پرسید و واسه خودش نشسته بود یه گوشه رو زمین و حرف میزد و بازی می‌کرد یکم که موندن روند حرف زدنش رفته بود رو اعصاب هممون.

مدیر بامزمون خیلی جدی اومد جلو گفت بچه‌جان تو که انقدر بلدی خوب حرف بزنی و این همه حرف میزنی میدونی در آینده قراره چیکاره بشی؟

گفت نه

اونم خیلی شیک و مجلسی گفت آخوند :))

یک سبد شعر و غزل ...
ما را در سایت یک سبد شعر و غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abasket-of-lyrica بازدید : 180 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 23:24