چیزی که همیشه بهش معتقد بودم این بود که آدمها خودشون خودشونو معرفی میکنن و لازم نیست برای دیده شدن تلاش اضافهای کنن.
تو دانشگاه هیچوقت نخواستم که شاگرد درسخون تو چشم بقیه باشم، همیشه همون ادم ساکت یواش بیا و یواش برویی بودم که بعد از چندماه استاد و بقیه همکلاسیا خودشون پیشقدم میشدن برای معاشرت و تعامل بیشتر و یادم نمیاد جایی تلاش اضافهای کرده باشم برای بیشتر دیده شدن. سرکار هم دقیقا همین پروسه تکرار شد با تفاوتهای مکانی و ... حالا این موضوع شاید به ضررم هم تموم شده باشه نمیدونم اما اگه تو این مورد خاص میتونستم حرف بزنم حتما بهش میگفتم که تو دلم چه خبره ولی من واقعا ادم پیش قدم شدن و حرف زدن دربارهی این مسائل نیستم.
تا همین الانشم خیلی به خودم فشار اوردم.
ای کاش فهمیده بود.
و ای کاش فهمیده بودم چه خبره.
یک سبد شعر و غزل ...برچسب : نویسنده : abasket-of-lyrica بازدید : 142