غصه نخور دیونه...

ساخت وبلاگ
تو یکی از همین شبای بیست و یک سالگی که یهو حس کرده بودم بزرگ شدم ،حس کرده بودم باید واقعیت ها رو همونجوری که هست بپذیرم توی دلم چنگ میزدم  به روزگار که آخه لعنتی کجا سرناسازگاری باهات داشتم که الان خفتم کردی؟کجا بهت غر زده بودم که ولم کنی حالا اما اینجوری سفت وسخت چسبیدی بهم، تو یکی از همین شبای بیست و یک سالگی که حس کرده بودم بسته شدم به آرام بخش های گاه و بیگاه دکترا فکرکرده بودم که چی شد یهو همه چی بهم ریخت؟چی شد یهو که خودمو باختم به این استرس لعنتی؟چی شد که یهو حوصلم ته کشید؟

دیگه حوصله ی حرف زدن نداشتم حرف زدن که هیچ حتی حال فکر کردن برام نمونده بود،ترجیح میدادم فقط در پاسخ به آدما لبخندمو کش دار تر کنم، تو همون روزایی که حس میکردم دیگه حالی برام نمونده وسط چارباغ زده بودم زیر گریه،گریه هایی که شنیده نمیشد اما حال دلمو خوب کرده بود فکر کرده بودم آخرش که چی ،آخرش باید این روند مسخره ی بزرگ شدن و بپذیری و نترسی از حوادث ناخوشایندی که پیش روته، تو یکی از همین شبای بیست و یک سالگی که رمقی برام نذاشته بود ذکر ساعت های بی خوابیم شده بود «غصه نخور دیونه کی دیده که شب بمونه».

#دلواپسی#ها#ی#بیست#و#یک#سالگی

یک سبد شعر و غزل ...
ما را در سایت یک سبد شعر و غزل دنبال می کنید

برچسب : غصه نخور دیوونه,غصه نخور دیوونه من که باهاتم, نویسنده : abasket-of-lyrica بازدید : 373 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 14:19